معنی منجی شناگر

حل جدول

منجی شناگر

نجات غریق


شناگر

آب باز

آب‌باز

لغت نامه دهخدا

منجی

منجی. [م َ جا] (ع اِ) رجوع به منجا شود.

منجی. [م ِ جا] (ع اِ) هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن. (ناظم الاطباء).

منجی. [م ُ] (ع ص) رهاننده. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نجات دهنده. رهاکننده. رستگاری دهنده. نجات بخش. رهایی بخش. رهایی دهنده. مقابل مهلک. (یادداشت مرحوم دهخدا): پس شاه... گفت اگرچه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافی به همه ٔخیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291).


شناگر

شناگر. [ش ِ گ َ] (ص مرکب) آشناگر. آشناور. شناور. شنوگر. آب ورز. سباح. آب باز. شناکننده. او که شنا کند. (یادداشت مؤلف). کسی که در آب شنا کند. آب آشنا.
- امثال:
آب نمی بیند اگرنه شناگر قابلی است.
|| آنکه شغلش شنا کردن است. و آن غیر شناور است، چه شناور اوست که اکنون شنا میکند. (یادداشت مؤلف).
- جانوران شناگر، شناگران. راسته ای از جانوران پستاندار که با زندگی دریایی خو گرفته اند و ساختمان بدن آنها با زندگی در آب سازش یافته است. قطاسها. آب بازان. (فرهنگ فارسی معین) (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 214).

فرهنگ عمید

منجی

نجات‌دهنده، رهایی‌دهنده،


شناگر

کسی که در آب شنا می‌کند، کسی که شناوری بداند، آشنا به آب، آب‌ورز،

مترادف و متضاد زبان فارسی

منجی

اسم رهاننده، رهایی‌بخش، ناجی، نجات‌بخش، نجات‌دهنده

فرهنگ فارسی هوشیار

منجی

رهاننده ‎ رها گاه، پشته (اسم) مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. (اسم) نجات دهنده رها کننده.


شناگر

شناور، آب باز، شنا کننده

فرهنگ فارسی آزاد

منجی

مَنجی، محل نجات، امان و نجات (جمع: مَناجِی)،

مُنجِی، (اسم فاعل از اَنجی، یُنجِی، اِنجاء) نجات دهنده، خلاص کننده، رها کننده،

فرهنگ معین

شناگر

(ش گَ) (ص مر.) کسی که در آب شنا کند.

معادل ابجد

منجی شناگر

674

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری